سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردم سه گونه اند : دانشمند و دانشجو و بی سر و پایان بیهوده . [امام صادق علیه السلام]

 
مدیران جوان

i گمبا

شنبه 87/5/19 ساعت 10:51 صبح

 

گمبا، محل‌ واقعی‌ انجام‌ کار: در زبان‌ ژاپنی، گمبا (GEMBA) به‌ معنای‌ محل‌ واقعی‌ و جایی‌ است‌ که‌ عملیات‌ اصلی‌ سازمان‌ در آن‌ انجام‌ می‌شود. در صنعت‌ ژاپن، واژه‌ گمبا به‌ اندازه‌ واژه‌ کایزن ( بهبود مستمر)‌ شهرت‌ دارد. دو واژه‌ کایزن‌ و گمبا، واژه‌هایی‌ هستند که‌ در قلب‌ مدیران‌ ژاپنی‌ جای‌ دارند و مدیران‌ معمولاً‌ تصمیمات‌ خود را براساس‌ درک‌ کامل‌ این‌ دو واژه‌ اتخاذ می‌کنند.

یکی از اصول مدیریتی در کایزن می گوید ، باید بهبود در محل اشکال و حادثه مورد بررسی قرار گیرد و اسم این اصل را گمبا به معنی محل واقعی انجام کار یا بروز مشکل ، گذاشته اند .

بر اساس این اصل برای رسیدگی به یک مشکل یا بحران نمی توان در دفتر کار نشست و تصمیم گرفت و به طریق اولی نمی توان در تهران بنشینیم و راجع به مشکل سوختن بچه های معصوم در یکی از مناطق محروم و یا سایر موارد برنامه ریزی کنیم .

یکی از بزرگترین مشکلات ما همین شخصیت بازی هاست . تا برگه مدیر و رئیس به کسی می دهند ، احساس غلطی در او بوجود می آید که باید به صندلی تکیه بزند به میز دل خوش دارد و در اطاق عزلت بگزیند تا رعیت به سراغش آیند !

این نوع مدیریت ، بسیار مردود و ناموفق است و در مقابل آن نشاط و حضور دائمی در کنار کارکنان و کمک و همراهی با آنان و رفع مشکلات روز مره در محل ایجاد مشکل از ویژگی هائی است که باعث کارآمدی هر چه بیشتر مدیران و رشد و توسعه محیط کار آنان خواهد شد .

بر اساس << گمبا کایزن >>  مدیران از لاک بیرون می آیند و در متن کار قرار می گیرند و سطح مشارکت را به معنای واقعی آن توسعه می بخشند و گره ها را با نگاهی صحیح و ملموس می گشایند .

گمبای ژاپنی به معنای محل واقعی انجام کارهاست که اصطلاحا برای کارگاه تولید و یاهر محلی به کار می رود که عملا کارهای ارزش افرین در ان انجام می شود . این اصطلاح معمولابراین امر تاکید دارد که بهبود واقعی فقط با تمرکز بر کارگاه و ازطریق مشاهده مستقیم شرایطی به دست می اید که کارها در ان انجام می شود. ماساکی ایمایی یکی از محققین معروف کایزن گمباکایزن را روشی مبتنی بر عقل سلیم می داند. 

اولین چیزی که برای بهبود باید شما انجام دهید رفتن به گمبا است . (یوشیدا)

پیچیدگی و مشکلات طرح ها و کارها در ارتباط مستقیم با فاصله از گمبا است. (یوشیدا)
فواید گمبا

- بررسی‌ مشکلات‌ و تفکر درباره‌ راه‌حلها;
-
مقاومت‌ کم‌ در برابر تغییر;
-
واقعی‌ بودن‌ راه‌حلهای‌ ساده‌ پیشنهادی;
-
اجرای‌ راه‌حلها با تاکید بر عقل‌ سلیم‌ و هزینه‌ پایین
-
لذت‌ کارکنان‌ از کار و رضایت‌ از بهبودها در کارها
-
شکوفایی‌ اثربخشی‌ کارها
-
تفکر درباره‌ فرایند بهبود، ضمن‌ انجام‌ فعالیتهای‌ روزانه;
-
عدم‌ نیاز به‌ تائید مدیریت‌ ارشد برای‌ ایجاد تغییر.

 مدیریت‌ کیفیت‌ در گمبا:  در مقوله‌ کیفیت، هزینه‌ تولید و تحویل‌ به‌ موقع‌ سفارش‌ مشتری، از یکدیگر جدا نیستند. بسیاری‌ از فعالیتهایی‌ که‌ در گمبا صورت‌ می‌گیرد صرفاً‌ به‌ مهارت‌ کارکنان‌ بستگی‌ دارد و مدیریت‌ آنها به‌ندرت‌ از پایین‌ به‌ بالا شکل‌ می‌گیرد(.‌در گمبا معنای‌ چنین‌ تفکری‌ این‌ است‌ که‌ افراد سازمان‌ متعهد می‌شوند که‌ هرگز هیچ‌ کالای‌ نامرغوبی‌ تحویل‌ نگیرند، هرگز قطعه‌ یا کالای‌ معیوبی‌ را به‌ مرحله‌ بعدی‌ فرایند ارسال‌ نکنند و کالای‌ نامرغوبی‌ را تولید نکنند

بنیان‌ خانه‌ گمبا:  بنیان‌ خانه‌ گمبا بر مشارکت‌ کارکنان‌ استوار است. مشارکت‌ کارکنان‌ شامل: کارگروهی، ایجاد روحیه‌ خودانضباطی، چرخه‌های‌ کیفیت، ارائه‌ پیشنهاد، پی‌جوئیهای‌ مستمر، ارتباطات‌ نیروی‌ انسانی، توسعه‌ مهارتها و مدیریت‌ دیداری‌ است‌

توجه به گمبا در شرکت‌ وایر مولد (WIRE MOLD) نتایج‌ باارزش‌ و بسیاری‌ داشته‌ که‌ برای‌ نمونه‌ می‌توان‌ به‌ کاهش‌ 80% انبارداری‌ و کاهش‌ نرخ‌ محصولات‌ نامرغوب‌ در سال‌ 1993 تا 42% و در سال‌ 1994 تا 50% اشاره‌ کرد. همچنین‌ زمان‌ تغییر خطوط‌ را در مواردی‌ از ده‌ ساعت‌ به‌ کمتر از ده‌ دقیقه‌ رسانده‌ است.

به‌ گمبا بروید : معنای‌ واقعی‌ به‌ گمبارفتن‌ چیست باید گفت‌ حضور فیزیکی‌ در گمبا لزوماً‌ شناخت‌ گمبا را به‌همراه‌ ندارد. مدیران‌ باید اصول‌ کایزن‌ را در گمبا درک‌ کنند. مواردی‌ مانند اتلاف، خانه‌داری(5S)، مدیریت‌ دیداری‌ و استانداردسازی‌ در گمبا موردنظر است. گمبا کایزن، یعنی‌ رفتن‌ به‌ گمبا: مشاهده، تشخیص‌ و حل‌ هرگونه‌ مشکل‌ در فهرست، مکان‌ و زمان‌ واقعی‌. گمبا مانند آینه‌ای‌ است‌ که‌ توانائیهای‌ واقعی‌ شرکت‌ را منعکس‌ می‌کند. ‌


نوشته شده توسط: علیرضا غلامی

نوشته های دیگران ()

i ما ایرانیان بی فرهنگ

سه شنبه 86/11/30 ساعت 4:2 عصر

 

ما ایرانیان بی فرهنگ

فرهنگهای متفاوت در میان ملل و اقوام، حاصل کار و تلاش کوتاه مدت مردمان آن جوامع نیست، بلکه گذشت روزگار، بستر سازنده ی اصلی فرهنگهاست. به عبارتی دیگر، هرملتی، برحسب عادات و سنن و اتفاقات تاریخی، و به هنگام گذر ازتونل زمان در درازای زندگانی اش، دارای فرهنگ ویژه ای می شود که گاه در بعضی نقاط و نکات با دیگران همخوان و همانند و در غالب موارد نیز متفاوت است. متاسفانه چون بخش بزرگ این فرهنگ را عوام می سازند و دانشمندان و فرزانگان و فرهیختگان جوامع درآن سهمی اندک دارند، خرافات و موهومات و خیالپردازی، جای دانش و معلومات را پرمی کند و آلودگیهائی به وجود می آید که در طی قرون به باوری محکم تبدیل میشود و پای رفتن جامعه به سوی پیشرفت را از حرکت بازمیدارد. هرچه شمار دانشوران جامعه کمترباشد، و هرچه سهم دانش و تعقل در جامعه کمرنگ تر گردد، آلودگی و فقر آن فرهنگ افزونتر است. لذا، ملتهائی که درعلم و فلسفه وهنر درخشیده اند و پیوسته این درخشندگی را دنبال کرده و تداوم بخشیده اند، درردیفی والاتر قرارمیگیرند و به مراتب فرهنگساز تر از دیگر ملتها بوده و سهم بیشتری در رونق صنعت و تکنیک جهان خواهند داشت و فرهنگسازان معتبرتری به دنیا هدیه خواهند داد.
در این زمینه، ما ایرانیان به مانند دیگر ملتها، دارای آداب و رسوم و قواعد و عادات و اعتقاداتی هستیم که در اغلب موارد، وجه تمایز ما با ملل دیگر است و آنرا فرهنگ ایرانی می نامیم. ما گرچه خودرا مالک و ادامه دهنده ی یکی از فرهنگهای غنی دنیا تصور میکنیم- و متاسفانه به همین دلخوشیم- اما اگر اندکی منصفانه به قضیه نگاه شود، عکس این ادعا ثابت خواهد گشت. ما در ذهن خویش با نوعی فرهنگ برتر، خود را سرگرم و دلخوش کرده ایم و حتا از دلخوشی گذشته و به این فرهنگ می نازیم و تفاخر میکنیم. اگر این تفاخر به فرهنگ با دانشوری و تکنولوژی رایج امروز همراه می شد، جای ایراد نبود و یک واقعیّت تلقی میشد و به حساب می آمد. اما شوربختانه ادعائی صرف است و طبلی توخالی و چنان پوسته های پیاز، لایه های این فرهنگ نازک و بی محتوا است.
این نازش بیشتر ازهنگامی رخ نمود و رو آمد که حرکت کاروان پیشروندگان جهان را دیدیم؛ و دریافتیم از قافله تمدن و تجدد و از دنیای دانش و هنر به شدت پس افتاده ایم. فهمیدیم که «هنر نزد ایرانیان است و بس...» مربوط به فاصله ی بین قرن چهام و هشتم هجری بود. متوجه شدیم مغرب زمینیان از خواب گران بیدار شدند و دویدند و به همه چیز رسیدند؛ ولی ما را خواب و رخوت و کهالت و جهالت فراگرفته و درنتیجه همچنان درخم کوچه نخست گیرکرده ایم؛ و حتی از پیگیری و ادامه ی دستاوردهای دیگران نیز غافل مانده ایم.
غرب را دیدیم، پیشرفتهایش را شناختیم، و به فقر و درمانگی خود پی بردیم. آگاهی و اِشراف به عق
ب ماندگی و کمبودها، البته همگانی نبود، بلکه تنها قشر «ایلیت» جامعه بود که پی به بیچارگی و مهجوری ملت برد و فهمید چه دره ی ژرفی بین ما و دنیای متجدد به وجود آمده است؛ وگرنه عوام هرچه میدید و هرچه تحمل میکرد، برایش حکم سرنوشت داشت و مشیّت پرورگارش میدانست و به آن راضی بود.
به قول ایرج میرزا:« عوام اگر از قانون سخن می گفت و آن را تکرار میکرد، برای آن بود که انتهای لفظ قانون، به نون (نان) ختم میشد»

اروپای قرون وسطی از کلیسای مردگان بُرید و به دنیای زندگان خزید؛ از خرافات و سماوات گسست، به حقایق و الزامات پیوست. در نتیجه از حضیض مذلت به اوج عزت و رفعت و منزلت رسید؛ اما... خاورمیانه ی احیاکننده ی فلسفه ی یونان و مهد بزرگانی چون رازی،بوعلی، فارابی، بیرونی و خیام و دیگران... دوباره گرفتار تقدس دین و اسیر تعبدات اوهام در لباس یقین شد و نفسش برید.
بنابراین، چون ما، در زمان یخ زده بودیم و دیگران می جوشیدند، هنگامی که هُرمی از گرمای آن جوشش هم به ما رسید، یخهای زیر پایمان سست شد و لغزش اندک این یخ، ما را بیدار و متوجه فقر و بیچارگی خود نمود. چشمان خودرا بر نالایقی هایمان گشودیم و بدبختی و فلاکت خود را درک کردیم. لاجرم برای تسکین روان آزرده ی خویش، به داشته ها در زمانهای پیشین رو آوردیم و تفاخر به گذشته را چون مدالی برسینه های خود سنجاق کردیم. سینه به جلو و باد درغبغب: من آنم که ابوعلی سینا در همدان مدفون است؛ من آنم که فارابی زاده ی ماوراء النهر معلم ثانی نامدارد؛ من هزار سال پیش، فردوسی و خیام داشته ام. من...من...
فرهنگی که مورد نازش ماست، سهم اعظمش ریشه در گذشته های دور دارد و بخش امروزش نه تنها جالب و فخرآور نیست که سراسر ایراد است... فرهنگ جوامع، بیش از آنکه به شعر و ادبیات گذشتگانش وابسته باشد، به ادب و آداب و خلقیات و عادات و رفتار و کردار و گفتار و بالاتر از همه، دانش پژوهی  مردمان زنده اش پیوستگی دارد... منصفانه بگوئیم و اقرار کنیم، سهم ما در این رابطه چه قدر است؟
البته آگاهی بر فقر و کمبودها که گذشته را بزرگ کرده و به تفاخر منتهی شده است، زمانی کمتر از یک سده را دربرنمیگیرد و از انقلاب مشروطه آغازیده است؛ وگرنه پیش از آن از نقص و واماندگی خویش نیز خبر نداشتیم. بزرگترین علت پیدایش این آگاهی به کمبودها نسبت به جوامع مترقی و صنعتی، سفر اندیشمندان ما به اروپا بود. اما چون به هرسبب نتوانستیم حتی قدمی در راه رسیدن به آن ملتها و اخذ دانش و تکنیک آن تمدنها برداریم، ناچار کمبود را با چسبیدن به سده های پیشین و دلخوشی به گذشته، جبران کردیم؛ و وجود چند شاعر و متفکر را دربوق غنای فرهنگی دمیدیم؛ و با آن، غم بیچارگی و درماندگی خودرا تسلی دادیم.
اتفاقاً در این راستا یونان با آن گذشته ی درخشان نیز همانند ماست. یونان بسیار پیشتر و بیشتر از ما مهد تمدن و فلسفه و حکمت عقلی بوده و در شعر و افسانه و اساطیر نیز، برما هم تقدم دارد و هم تکثر. متاسفانه یونان نیز چون ما وحتی بیشتر از ما عقب مانده است و از فقر علم و صنعت در رنج است. آخر یونان اروپائی است و ما خاورمیانه ای. اما تفاوت ما با یونان در این است که یونان علیرغم آنکه بیش از ما بُنمایه ی فرهنگی و هنری و تاریخی و... دارد، خودرا فریب نمیدهد و حال و روزگار خود را می شناسد، اما... ما هنوز به گذشته می نازیم و همچنان از حال غافلیم.

بی تردید، فرهنگ و پیشرفت ایران در پیش از حمله ی اعراب و در ایران باستان، از هرنظر در جهان آن روز و متن تاریخ امروز، سخن نخست را داشته است؛ و درخشش امپراتوری ایران قابل انکار نیست... این قلم نیز سر آن ندارد که علت و علل هائی را که سبب پسگرد ما شده است برای چندمین بار بیان کند، بلکه برآنست تا کمبودهای رفتاری و کرداری و بینشی و مَنِشی جامعه ی خود را که نقص فرهنگی است برشمرد.


برخلاف دیدگاه شیفتگان گذشته ی وطن، من معتقدم که ما فرهنگ غنی نداریم. فرهنگ ما نقصان دارد و نقص فرهنگی داریم و شاید بالاتر از نقص، مشکل ناهنجاری  فرهنگی داریم. زیرا هنوز تربیّت و ت
هذیب اخلاق را جزئی از فرهنگ نمیدانیم. کنش و واکنشهایمان نسبت به مسائل روز و در برابر پدیده های نو و کهنه، فاقد هماهنگی است و همخوانی با ادعا و انتظار و آرزویمان ندارد. ما از نظر تربیّت روز و توافق با زمان و مکان، نقصان داریم.

من به غلط گمان میکردم که ایرانیان فراری و کوچیده به برون مرز، از نظر درک مطالب و میزان آگاهی و نوع برخورد با وقایع و اتفاقات، باید با عوام درون ایران متفاوت باشند و یا دستکم در این مدت تغییر عادت داده و خود را همرنگ جماعت کرده اند. من تصور میکردم کسانی که تاب پذیرش استبداد دینی و سیاسی را نیاورده و رنج هجرت را بر ماندن در خانه و کاشانه ی وطن ترجیح داده اند، باید به گونه ای دیگر به مسائل و محیط بنگرند و راه حلهای تازه و بهتری برای مبارزه با مشکلات پیداکنند. اما متاسفانه چنین نیست و ما همان فرهنگ ناقص و درمانده را با خود به کول گرفته و به بیرون کشیده و با همان طرز اندیشه ی عتیق به زندگی و پدیده های زندگی می نگریم. به عنوان مثال:

1- در این بیست و چند سال،صالحان و دلسوزان ایرانی مقیم جنوب کالیفرنیا، بارها کوشیده اند تا تشکلی، گروهی و دسته ای، زیر نام « کانون ایرانیان- انجمن ایرانیان و هر اسم دیگر...» برای کمک به هموطنان درست کنند و حتی تا حد انتخاب هیئت مدیره نیز پیش رفته اند، اما در اندک مدتی زحمات به هدر رفته و جمعیّت، دولت مستعجل بوده و بیش از چند ماه دوام نداشته است.
چرا...؟ چون در فرهنگ ما کار جمعی محلی از اعراب ندارد. ما تکرویم و این را از افتخارات می دانیم. ما سرسازگاری نداریم و اهل مسامحه و مدارا نیستیم؛ درنتیجه از کار گروهی گریزانیم. بارها شنیده ایم که فلان کس، از اینکه هرگز جزو دسته و حزبی نشده و نبوده است، برای خود تشخص و والائی قائل است و با تفاخر می فرماید:«خوشبختانه من جزو هیچ گروه و دسته و حزبی نیستم...»
ما به عنوان پدر یا مادر خانواده، همیشه در فاز رئیس و آمر جلوه میکنیم، نه همراه و رفیق خانواده؛ ما از انجام وظیفه ی جمعی عاجزیم؛ به هنگام درست کردن حزب و تشکل، منتظریم تا جایگاهمان معلوم شود؛ و اگر درهیئت رئیسه جای نگیریم، باقهر و بدون خداحافظی همراهان و جلسه را ترک میکنیم. اگر ما را به شرکت و نامنویسی در حزبی و دسته ای دعوت کنند، نه تنها رد می کنیم، بلکه اگر راغب به کار باشیم، به جای شرکت، یکی نظیر همان تشکل را علم میکنیم تا ریاستش را خود به عهده گیریم.

2- دختر خانمها و آقا پسرهایمان، فرهنگ غرب را پسندیده و با رغبت پذیرایش شده اند؛ و دوست پسر و دوست دختر را لازمه ی زندگی می دانند، اما به هنگام ازدواج، پسر«بکارت» را فراموش نمیکند؛ و دختر از«مهریه سنگین و انگشتر الماس و دیگر مراسم سنتی» نمیگذرد و ذره ای کوتاه نمی آید.

3- قانون گریز و قانون شکنیم و حرمت قانون را نداریم. درهمین دیار، به نسبت تحصیلات و جاه و مقام مان، بیشتر از هرقوم و ملیّت دیگر جریمه ی رانندگی می پردازیم. با همین «کمیونیتی» کوچک که حداکثر تحصیلکرده را هم داریم، چندین قاتل به زندانهای کالیفرنیا تحویل داده ایم. پزشک مشهورمان در اثر قانونشکنی و فریبکاری در زندان است. حقوقدان وکیل مدافع مان به سبب نقض قانون و خلافکاری دربند و حبس است و...

4- از کار اجتماعی و کمک به همنوعان، گریزانیم، اما در رفتن به زیارت کربلا و انداختن سفره عباس و زینب و پرداخت پول برای ساختن مسجد و حسینیّه در امریکا، تردید به دل راه نمی دهیم.
در یک آگهی که پیش من محفوظ است، هیئت امنای یک مسجد اعلام کرده اند که: 1,400,000 (یک میلیون و چهارصد هزار) دلار پول جمع آوری کرده و زمین مسجد را خریده اند و از مؤمنان خواسته اند پول بیشتری برای ساختن بنای مسجد تقدیم کنند. البته این آگهی مربوط به دو سال پیش است و بی گمان تاکنون هزینه ی این مسجد تأمین شده و مسجد اکنون آماده است. در مقابل، صدها خانوار ایرانی در خارج کشور برای هزینه ی غذا و مکان در تنگدستی می سوزند و می گدازند؛ و بسیار پدران و مادران ایرانی در این دیار برای تأمین مخارج زندگی درمانده اند!

5- در رعایت وقت و زمان، تابع هیچ قانون و مقرراتی نیستیم. تئاتر و کنسرت و... را یک ساعت دیرتر از موعد تعیین شده دربلیط و آگهی، شروع میکنیم. زیرا نه تماشچی به موقع آمده است و نه هنرمندان حاضر و آماده اند. در پاسخ به دعوتها نیز، رسیدن به خانه ی میزبان، تابع هوس است نه عرف و اخلاق. تأخیر در رسیدن به وعده گاه، بخش لاینفک فرهنگ ماست!

(دکتر محمد علی مهر اسا)


نوشته شده توسط: علیرضا غلامی

نوشته های دیگران ()


i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

 پروانه ها
ما ایرانیان
ایمان به خدا
خودباوری
طنز مدیریتی
چراغ جادو
الاغ پیر
هفت اصل مهم بیل گیتس
7%
شخصیت شناسی از روی امضاء
گمبا
ما ایرانیان بی فرهنگ


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
43627

:: بازدیدهای امروز::
12


:: بازدیدهای دیروز::
1


:: درباره خودم ::

مدیران جوان

:: لینک به وبلاگ ::

مدیران جوان

:: پیوندهای روزانه ::

کوروش بزرگ [196]
[آرشیو(1)]

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من ::

ترمه
نوشته های ابراهیم شادمهر
کوروش بزرگ

:: لوگوی دوستان من ::


::فهرست موضوعی یادداشت ها ::

مدیریت[35] .

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

:: خبرنامه ::